ورزش؛ عامل سیر به عالَم معنا
بسم الله الرحمن الرحیم
برای روشنشدن تأثیر حرکات ورزشی بر روح و برای اینکه روشن شود انسانها میتوانند با ورزش، روح خود را رشد بدهند، در ابتدا مثالی میزنم تا موضوع برای شما قابل لمس باشد.
هرکس بدنش را در اختیار بگیرد، زندهتر است
وقتی من دستم را بالا میآورم، این دست مرا چه کسی بالا میآورد؟! معلوم است که خود من این کار را میکنم ولی اگر من بمیرم، نمیتوانم دستم را بالا بیاورم، چون «مَن» پس از مرگم به بدنم احاطه ندارم، به همین خاطر این بدن حرکت ندارد؛ پس انسانِ زنده به کسی میگویند که بتواند بدنش را در اختیار خودش بگیرد. حال براساس این قاعده انسانِ زندهتر به کسی میگویند که بدنش را بیشتر و بهتر بتواند در اختیار خودش بگیرد. بعضیها که بدنشان از نظر ظاهری، شکل و ترکیب مناسبی ندارد به جهت آن است که بدنشان تا حدّی در اختیار روحشان نیست.
روح انسان همیشه زیباست و قرآن در آن رابطه میفرماید: «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّیها»[1]، یعنی «سوگند به روح و آنهمه تعادل و زیبایی» و وقتی قرآن در مورد انسان میفرماید: «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ»[2] بنا به فرمایش علامهی طباطبایی«رحمةاللهعلیه» نظر به روح انسان دارد که اَحْسَنُ المخلوقین است.[3] پس روح همهی انسانها زیباست و اگر زمینهی ظهور فرمانهای روح در بدن فراهم شود، همهی بدنها - در عین تنوّع- زیبا خواهند بود. ولی اگر بهعنوان مثال در دوران جنینی به جهت شرایط نامناسب جنین در شکم مادر، روح نتواند بدن مناسب خود را بسازد، وقتی کودک متولّد میشود، بدنش مناسب روحش نیست، در حالیکه اگر در دوران جنینی شرایط جنین مناسب بود و مادر از نظر روحی و جسمی و از نظر تغذیه، شرایط مناسبی داشت، روحِ جنین، بدنی مطابق خود میساخت و در نتیجه بدنِ متناسبی برای خود بهوجود میآورد و آن بدن می توانست نمایش روح خود باشد و چون اصلِ خلقتِ روح زیبا و متعادل است، بدن هم زیبا و متعادل میشد.
بدنهایی که مانع ظهور زیباییهای روحاند
اگر روح کسی درست بر بدنش حکومت نکند، اسیر بدن است و تکلیف روح را هوسهای بدن تعیین میکنند. چنین انسانی از ظهور زیباییهای روح در بدنش محروم است، وقتی روح نتوانست بر بدن حکومت کند، به عنوان مثال شکم انسان هرجا دلش خواست میرود و روحِ گرفتار میلهای بدن هیچکاری در کنترل شکم ندارد، در این حالت فرماندهی واقعی -که باید روح باشد- از فرماندهی عزل شده و در زندان میلهای مربوط به بدن گرفتار شده است.
تا انسان نمرده است میتواند بدن خود را تدبیر کند و با حاکمیت عقل بر بدن، زیباترین بدن را برای خود بسازد، ولی اگر روح ما بر بدنمان مسلّط نبود به دنبال هوسهای بدنمان و تحت تأثیر آنها خواهیم بود، در این حالت هرچه بدن خواست میخوریم و هر چقدر بدن خواست بخوابد، میخوابیم، آن وقت اطراف قلب و ریه و شکم و بقیهی اعضاء پر از چربی و پیه میشود و تبدیل به یک انسان تنبل میشویم.
با غفلت از حاکمیت روح بر بدن، تنبلیِ اوّلیه در ما شروع میشود و به دنبال آن تنبلیهای ثانویهای را برای خود بهوجود میآوریم و آن تنبلی همینطور ادامه خواهد یافت. روحِ بیچاره هم همینطور روز به روز بیشتر اسیر امیال مربوط به بدن میشود.
وقتی روح بر بدن حاکم باشد
اگر بدن تابع روح باشد و جنبهی معنوی انسان بر جنبهی مادی او غالب شود آن قدری غذا میخواهد که روح او بتواند بدن خودش را زیبا نگه دارد، چون روح زیباست، کافی است ما به جای نظر به بدن، به روح خود توجه کنیم و بخواهیم نیازهای روحی خود را برآورده سازیم، در آن صورت روح ما به بهترین شکل بدن ما را تدبیر میکند و میلهای ما را در کنترل خود قرار میدهد که از حدّ متعادل خود خارج نشود و روح را از تحرک و پرواز باز ندارد. امّا اگر با توجه بیشتر به بدن، امیال مربوط به بدن بر روح حکومت کند، هیچ وقت از خوردن دست بر نمیدارد، انسان در آن حالت آن قدر میخورد که دیگر نتواند بخورد و حرصِ بیشترخوردن در او تمام نمیشود. وقتی حرصِ خوردن به میدان بیاید هرگز انسان سیر نمیشود، به این جهت وقتی از خوردن دست می کشد که دیگر جایی برای خوردن نداشته باشد. این حالت را مقایسه کنید با وقتی که روح انسان بر بدن او حاکم باشد و شما نظر به روح خود داشته باشید و بخواهید روح شما امکان پرواز به عالم معنا را در خود حفظ کند در این حالت به اندازهای که بدن غذای مناسب خود را خورد، دیگر خوردن را ادامه نمیدهید.[4]
روزهایی که عاقلانه و روی حساب ورزش میکنید و در حین ورزش بر روی بدنتان تمرکزتان را از دست نمیدهید، وقتی سر سفرهی غذا مینشینید چون از حالت تمرکز خارج نمیشوید به مقدارِ مورد نیاز بدنتان، غذا میخورید و حرصِ خوردن غذای بیشتر در شما حاکم نیست، چون روح و تمرکز روحی بر بدن حاکم است. ولی روزی که روی حساب ورزش نمیکنید و فقط به فکر غلبهی بر حریف و نگران باختن به او هستید، با چنین ذهن پریشانی سر سفرهی غذا چون تمرکز لازم را ندارید، بیحساب غذا میخورید. به همین جهت است که باید عرض کنم، اگر ورزش جهت و هدف صحیحی نداشته باشد نهتنها نفع ندارد، بلکه ضرر هم دارد. نمونهاش هم آدمهایی که فقط ورزش میکنند که زورشان زیاد شود، اینها پس از مدّتی دارای هیکلی بدقواره، همراه با انواع بیماریها هستند.
ورزش یکی از روشهایی است که میتوان از طریق آن، روح را بر بدن حاکم کرد. البته به شرطی که در ورزشکردن جهتگیری شما این باشد که روحتان را بر بدنتان حاکم کنید و هرگز در ورزشکردن تمرکز لازم را فراموش ننمایید.
چگونگی حاکمیت روح بر بدن
تمرکزِ روح در حین حرکات ورزشی و در کنار تمرینات منظم بر روی بدن، میتواند بدن را در اختیار روح در آورد و همهی تناسبها و انضباطهایی را که روح برای بدن تصوّر میکند در بدن بهوجود آورد. البته باید قصدتان از ورزش تسلّط پیدا کردن بر بدنتان و بر میلهای افراطی آن باشد تا به نتایج بسیار خوبی برسید. ولی اگر هدفتان قوی شدن بدن و خودنمایی باشد، از ورزشکردن هیچ نتیجهای نمیگیرید، نه روحتان عالی میشود نه بدنتان در اختیار روح میماند و نه قلبتان صیقل میخورد، خیلی زود بدن از دستتان رها میشود و میلهای خودش را بر شما حاکم میکند.
وقتی در ورزشکردن، روح را جهت ندهید و فقط بدن خود را حرکت دهید و تمرین کنید، حرص غذا خوردن را نمیتوانید در خود کنترل کنید تا به آن نوع وارستگی که به عنوان یک ورزشکار، نیاز دارید برسید ولی وقتی در تمرینات خود روح را جهت دادید، میتوانید بدن را که مانع تحرک و پرواز روح است، از طریق تمرین و فرمانهای دائمی که به بدن میدهید، در کنترل و تسلّط خود در آورید. به این صورت که با هدف حاکمیت روحتان بر بدنتان ورزش کنید. نه اینکه صرفاً هدف از تمرینات این باشد که بدنتان خوشترکیب و خوشاندام شود. کسی که ورزش میکند تا اندام زیبا پیدا کند و در راستای رسیدن به وارستگی و حاکمیت بر امیال خود ورزش نمیکند، این آدم پس از مدّتی اندامش بههم میریزد و وقتی 50 ساله شد از آنهمه ورزش و تمرینی که داشت هیچ بهرهای نخواهد برد. شاید بگویید چون دیگر ورزش نمیکند این شکلی شده است. درست میگویید ولی باید روح او در حین تمرینات طوری آماده میشد که وقتی در سن 50 سالگی میخواهد غذا بخورد براساس حاکمیت روحی غذا بخورد که بدنِ مناسبِ مدیریت روح، مدّ نظرش باشد و نه بدنی که هرچه خواست بخورد و هر چقدر خواست بخوابد.
اگر روحتان در میدان باشد و به تحرک و پرواز معنویِ خود نظر داشته باشد آنچنان بزرگ و با همّت میشود که ناخودآگاه غذایی را که میخورد، در بدنش بر اساس ماهیت روحاش تنظیم و تقسیم میشود. روحی که جهت دارد، به هر عضوی به اندازهی مناسب غذا میرساند، ولی وقتی روح جهت نداشته باشد در تنظیم غذا بین اعضاء کاری از پیش نمیبرد، به همین جهت ملاحظه میکنید یک دفعه گردنِ طرف بسیار نازک و شکمش بزرگ شده است.
اگر روح انسان از هوسها آزاد شد و توانست مدیریت خود را بر بدن خود اِعمال کند به هر عضو که بیشتر فعالیت داشت غذای بیشتر و مناسبِ خود را میرساند، در آن صورت به شکم که کار کمتری میکند، غذای کمتری میدهد و به ماهیچههای دست و پا، غذای بیشتری میرساند و در نتیجه ملاحظه میکنید چنین انسانی شکم ندارد، اما ماهیچههای دست و پای خوبی دارد. ولی روحی که به جهت نداشتن تمرکز، ناتوان شد در کمر و شکماش چربی بیشتری جمع میشود و به ماهیچههای پا غذای کمتری میرساند، آن وقت تناسبی بین شکم و ماهیچهها مشاهده نمیشود.
نتایج حاکمیت روح بر بدن
اگر انسان توانست روح خود را بر بدنش حاکم کند به دو نتیجه دست مییابد، به یک نتیجهی موقّت و به یک نتیجهی دائم. نتیجهی موقتش آن است که بدنتان تناسب پیدا کند و نتیجهی دائم اینکه بعد از مدّتی ارادهتان قوی میگردد و بر بدنتان و میلها و حرصهای افراطیِ آن حکومت میکنید و روح شما نهتنها به اندازهای که هر عضوی نیاز دارد غذا میدهد بلکه دیگر تحت تأثیر هوسهای خود قرار نمیگیرد و به عنوان انسانی خود ساخته قلبش برای فهم مسائل معنوی و توحیدی آماده میشود.
انسان مؤمن، اولاً؛ روحش را اسیر بدن و شهوت نمیکند، ثانیاً؛ بدنش را به کار میگیرد و نمیگذارد تنبل باشد، برای اینکه روحش بزرگ بماند و همتهای عالی در او رشد کند.
دائماً توجّه داشته باشید که از انگیزهی اصلی ورزشکردن غفلت نکنید. آیا میخواهید ورزش کنید تا برای دیگران قیافه بگیرید و یا میخواهید بر امیال بدنتان مسلّط شوید و اجازه ندهید بدنتان بر شما حکومت کند و ارادهتان قوی شود؟ اگر اراده قوی شد، بدن تحت تسلّط شماست، حرصِ غذاخوردن کنترل میشود و به قدر نیاز غذا میخورید و روح برای پرواز به سوی حقایق معنوی آمادگی لازم را دارد. اینجاست که مقدار نیاز جسم را خودِ روح - به جهت آن شعور معنوی و خدادادی که دارد- تعیین میکند.
ورزش؛ دریچهی کنترل امیال
بعضی اوقات احساس میکنید دلتان غذا میخواهد، هرچند میدانید که سیر هستید و بدنتان نیاز به غذا ندارد، ولی دلتان میگوید غذا میخواهم، این یک نوع حرص و شهوت است که در بدن پیدا شده ولی روح متوجه است نباید چیزی بخورد، چون حقیقتاً نیاز ندارد. برای قوهی شهویه، حرصِ غذاخوردن مطلوب است بدون آنکه بخواهد غذا بخورد برای رفع گرسنگی. وقتی انسان میتواند از دست این حرص نجات پیدا کند، که روحش متعالی شود وگرنه تحت تأثیر همان حرص شروع میکند به غذاخوردن و کششهای عالی روح را در نظر نمیگیرد در حالی که به قول مولوی:
جان گشاید سوی بالا، بالها |
در زده تن در زمین چنگالها |
وقتی روح - با آزادشدن از میلهای بدن- بزرگ و متعالی شد میتواند بر حرصها و میلهایِ بیجا حکومت کند و اجازه ندهد عنان روح در اختیار امیال بدن قرار گیرد. بهعنوان مثال؛ روحِ بزرگ حاضر نیست به نامحرم نگاه کند، هرچند شهوتش بگوید نگاه کن. بین شهوت بدن و روح جنگ و نزاع پیش میآید، وقتی چشمت به نامحرم افتاد شهوت میگوید: ادامه بده، روحِ تربیتشده میگوید: ادامهی نگاه حرام است. اگر تمرین کردید که نگاه نکنید، در دفعات بعدی که با نامحرم روبهرو شدید بهراحتی نگاه نمیکنید و بدین شکل بر امیال خود مسلّط میشوید. موضوع تسلّط بر سایر میلها هم همینطور است. باید راه کنترل میلها را پیدا کنیم، و ورزش در این راه میتواند به ما کمک کند، زیرا در ورزش و در تمرینات، دائماً به بدن فرمان میدهید و همین کار دریچهای میشود که بتوانید به میلهای بدن نیز فرمان دهید و بر آنها مسلط شوید.
ورزش و تقویت اراده
نتیجهی ورزش این است که روح بر بدن حاکم میشود و در نتیجهی ورزش و تمرینات ممتد، اصرار بدن بر میلهایش ضعیف میگردد و مقاومت بدن در برابر فرمان روح، کم میشود. اگر خوب ورزش کردید و به خانه رفتید و در حالیکه لیوان آب در چند متری شماست، به مادرتان که نزدیک لیوان است دستور دادید لیوان آب را به شما بدهد، شما در ورزش مردود شدهاید! چون عموماً کسانی که نمیتوانند بر بدنشان حکومت کنند در کارهای عادیِ زندگی که خودشان میتوانند انجام دهند، به دیگران دستور میدهند، چون بدنشان بیحال و تنبل است و فرمان روحشان را نمیپذیرد و قدرت فرماندادن به این بدن را در خود رشد ندادهاند و به همین جهت به دیگران دستور میدهند. کسی که ورزش میکند نباید بدنش در مقابل روحش قدرت مقاومت داشته باشد و در فرمان دادن به بدنش ناتوان باشد و به دیگران دستور بدهد که کارهای او را انجام دهند.
حضرت امام کاظمu در نامهای که به یکی از اصحاب خود مینویسند، میفرمایند: «فریبکاری و دشنام و دستوردادن از اخلاق مؤمنان نیست»[5] شخصی نزد پیامبر اکرمf آمد و گفت: «چه کار کنم تا به بهشت بروم؟» پیامبر اکرمf فرمودند: «به کسی دستور نده و کارهای خودت را خودت انجام بده» او تلاش کرد توصیهی پیامبرf را عمل کند. در یکی از جنگها وقتی سوارِ بر اسب، در حال جنگیدن بود، در حالیکه شمشیرش به دست راستش بود، دشمن دست راستش را قطع کرد. دست و شمشیرش روی زمین افتاد. خواست به کسی دستور بدهد که شمشیر او را بردارد و به دست چپ او بدهد تا در حالیکه سوار بر اسب است جنگ را ادامه دهد، یکدفعه یادش آمد که تصمیم گرفته به کسی دستور ندهد. خودش با زحمت بسیار از اسب پیاده شد و شمشیر را به دست چپ گرفت و سوار اسب شد و جنگ را ادامه داد و بعد از جنگ خوشحال بود که در آن حال هم نصیحت پیامبر اکرمf را عملی کرده است. این آدم بهخوبی از عهدهی حکومت و تسلّط بر بدنش برآمده و پیامبر اکرمf شرط نجات او را همین نکته میدانستند.
نکتهی آخر اینکه: وقتی روح انسان بزرگ شد، تصمیمهای پست و بیهوده نمیگیرد. بعضیها آنقدر پست هستند که افتخارشان کارنکردن و از زیر کار دررفتن است. از افتخارات پیامبر اکرمf و ائمهh این است که کار و فعالیت میکردند، نه برای اینکه فقط پول درآورند، بلکه کارکردن به خودی خود نشانهی قدرت روحی است. حضرت علیu میفرمایند: انتقالدادن سنگها تا نوک قلّهها برای من بهتر از این است که بقیه برای من کار کنند.[6]
وقتی روح انسان بزرگ شد دیگر عمل زشت و حرام انجام نمیدهد، چون پوچی و بیهودگیِ این نوع کارها را میفهمد. امیرالمؤمنینu میفرمایند: «مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ هانَتْ عَلَیْهِ شَهَواتُهُ»[7] آنکه نفسش برایش عزت و شرف داشته باشد و احساس شرافت و کرامت براى نفس خود بکند، شهوات در نظرش خوار است. یعنى اگر کرامت نفس در انسان پیدا شود، شهوتپرستى را رها مىکند. کرامت نفس انسان را متوجه خودی میکند که دارای مقامی عالی است و مبرا از این است که خود را به چیزهای پست آلوده کند.
ورزش؛ عامل سیر به عالَم معنا
اگر ورزشکردن مبنای فکری نداشته باشد و فقط بر اساس تحریک خیالات انجام شود، آن نتیجهی عالی را بهدنبال ندارد، ولی اگر انگیزهی شما در ورزشکردن تمرکز و حاکمیت بر بدنتان بود و بدن با تمرکز و تمرینات ورزشی، حکومت روح را پذیرفت، روحتان به راحتی میتواند با عالم غیب و معنویت ارتباط پیدا کند. این که روح حضرت علیu میتوانست به راحتی با عالم غیب و معنویت ارتباط پیدا کند به آن جهت بود که حضرت حاکم بر بدن خود بودند. و جسم حضرت و میلهای بدن دائماً ایشان را به طرف خودش نمیکشید و لذا حضرت فرصت سیر به سوی عالم غیب و معنویت را داشتند. ورزشکاری که نتواند از طریق ورزش، برنامهای جهت حاکمیت بر بدن خود بریزد و پس از مدّتی بدنش بر او حاکم شود، سیری به سوی عالم معنویت نخواهد داشت.
گفتیم کسی که فقط مشغول بدنش است، چه بخواهد و چه نخواهد گرفتار بدن میشود و در نتیجه روحش اسیر بدن میگردد و روح چنین آدمی قدرت پرواز و سیر به سوی عالم غیب را از دست میدهد، چنین انسانی روح بزرگ و عظیمی ندارد. علت این که جهان پهلوان تختی مورد توجه مردم بود، پهلوانیاش نبود، مردم متوجه عظمت روحی او بودند. او در مسابقات جهانیِ کشتی وقتی فهمید دست راست رقیبش آسیب دیده است، در آن مدّتی که با رقیبش در حال کشتی گرفتن بود مواظب بود به دست راست او دست نزند. این نوع پیروز شدن بسیار بزرگتر از پیروزیهای دیگری بود که او به دست آورد، امثال این کارها او را جهان پهلوان تختی کرد. او یک عمر تلاش کرد تا بتواند بر بدنش حاکم شود و برای اینکه بر بدنش حاکم شود باید جلو غرایز خود بایستد و آنها را کنترل کند.
ورزشکار واقعی در راستای حاکمیتِ بر بدنش به میدان مسابقه وارد میشود تا بر بدن رقیبش هم حاکم شود، ولی اگر کبر و خودخواهیاش بر او حاکم شد، در عین پیروزی، شکست خورده است چون در واقع کبر و خودخواهیاش بر او پیروز شده و او از آنها شکست خورده است. اساساً مسابقات ورزشی در عرف اهل معنا و پهلوانان حقیقی، یک نحوه تمرین برای تسلّط بر میلهای سرکش خودشان است. آنها در میدان مسابقه، رقیب را در واقع خودشان میگیرند و تلاش میکنند با همهی فنون بر خودشان که میخواهد از دست خودشان فرار کند پیروز شوند، و بههمین جهت هم پس از پیروزی، متواضعتر میشوند، چون بر کبر خود مسلّط شدهاند.
اگر روحتان را با ریاضتهای جسمی و روحی جهت بدهید، میتوانید آنقدر قوی شوید که بدنتان را مثل یک پرکاه بلند کنید. حضرت عیسیu روی آب راه میرفتند[8] و مهمتر این که آن حضرت و حضرت ادریس به آسمان رفتند. البته چنین قدرتی نیاز به معنویت بسیار دارد، چون «حیات» مربوط به روح است، روح اگر در بدن نباشد بدن میمیرد. از طرفی؛ حیات واقعی و اصیل از خداوند است حالا اگر روح شدیداً به خدا وصل شود، حیاتش شدید میشود، آنوقت در اثر آن حیاتِ شدید، تمام بدن به طور مطلق در دست انسان است. حضرت علیu درِ قلعهی خیبر را بنا به فرمایش خودشان، با قدرت الهی از جا درآوردند و آن را چهل ذرع آن طرفتر پرتاب کردند.[9] اگر با حیّ قیّوم ارتباط پیدا کنید روح و جسمتان قدرت عجیبی پیدا میکنند و ورزش حقیقی در اسلام برای همین حاکمیت بر بدن و غرایز بدنی از طریق ارتباط با خدای حیّ قیّوم است، در حقیقت هدفمان از ورزش، هموار کردن راه ارتباط با خدای حیّ قیّوم است.
آرزومندم از طریق ارتباط با حیّ قیّوم، ورزشکار قدرتمندی شوید تا در حقیقت به علیu اقتدا کرده باشید.
«والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته»
انتشار مطلب با ذکر منبع بلا مانع است
ba30rati.blog.ir
[1] - سورهی شمس، آیهی 7.
[2] - سورهی مؤمنون، آیهی 14.
[3] - به تفسیر المیزان ذیل آیهی 14 سورهی مؤمنون رجوع شود.
[4] - در موقعی هم که انسانها با رژیم غذایی سعی میکنند تناسب اندام خود را حفظ کنند قوهی واهمهی آنها میلهای بدنشان را کنترل میکند ولی از آنجایی که قوهی واهمه پایدار نیست پس از مدتی انسان مقاومت خود را در مقابل میلهای بدن از دست میدهد، در حالیکه اگر رجوع انسان به خدا باشد و با نور الهی میلهای بدن کنترل شود این کنترل دائماً میماند و در انسان یک نوع پرهیزکاریِ معنوی به صورت ملکه در میآید.
[5] - محمد باقر کمرهای، ترجمهی روضهی کافی، ج 1، ص 240.
[6] - حضرت میفرمایند:
لَنَقْلُ الصَّخْرِ مِنْ قُلَلِ الْجِبالِ |
احَبُّ الَىَّ مِنْ مِنَنِ الرِّجالِ |
یَقولُ النّاسُ لى فِى الْکَسْبِ عارٌ |
فَانَّ الْعارَ فى ذُلِّ السُّؤالِ |
براى من سنگکشى از قلّههاى کوه (یعنى چنین کار سختى) گواراتر و آسانتر است از اینکه منّت دیگران را به دوش بکشم. به من مىگویند: در کار و کسب ننگ هست، و من مىگویم: ننگ این است که انسان مالی نداشته باشد و از دیگران بخواهد. (دیوان أمیرالمؤمنینu. میبدى، حسین بن معین الدینص 340)
[7] - نهجالبلاغه، حکمت 441.
[8] - بحارالأنوار، ج 67، ص 179
9- حضرت امیرالمؤمنینu میفرمایند: «وَاللَّهِ مَا قَلَعْتُ بَابَ خَیْبَرَ بِقُوَّةٍ جِسْمَانِیَّةٍ وَ لَکِنْ بِقُوَّةٍ رَبَّانِیَّة»(إرشاد القلوب إلى الصواب، ج2، ص 246) به خدا قسم من آن در را به قوّت جسمانی خود از جا نکندم، ولکن آن را با قوّت ربّانی معنوی از جای کندم.
برگرفته از کتاب: جوان و انتخاب بزرگ
نویسنده: استاد اصغر طاهر زاده