آموزش مجازی مطالعات آمریکا شناسی(جلسه4)
جلسه چهارم:آشنائی با گروههای موافق و مخالف با ایران
6- دریافت فایل آفلاین جلسه چهارم
پیش مطالعه جلسه چهارم
جلسه چهارم
بسمه تعالی
در این ارائه کاری که کردیم این هست که آمدیم در یک بازه زمانی یکساله، افرادی را که در آمریکا درباره ایران، مطلبی نوشتند، پیشنهادی به دولت آمریکا دادند آمدیم اینها را لیستشان را پیدا کردیم. چه کسانی بودند که در یک سال درباره ایران متن نوشتند و ارائه دادند؟ این متنها را مطالعه کردیم و بر اساس پیشنهاداتی که به دولت دادند که با ایران باید چگونه برخورد بشود، این افراد را به 4 گروه تقسیم کردیم که این بحث بعدی ما هست که بیاییم ببینیم نسبت به ایران چه تفکراتی وجود دارد؟ آن بحثهایی که مربوط به شناخت صهیونیسم و اینها هست، باز خواهد شد چون یک جناحشان اینها صهیونیست خواهند بود افرادی که در حوزه ایران کار میکنند. حالا این نکته را هم من در پرانتز خدمتتان عرض کنم، چرا ممکن است این مباحث مفید باشد؟ چون دوستانی که مخاطب این بحثها هستند زمانی که تلویزیون روشن میکنند و روزنامه باز میکنند و بحثهای آمریکا را میبینند یک بخش عمدهای از بحثهای ما، مرتبط با آمریکا بحث رابطه ایران با آمریکا هست. از این جهت اگر شما آشنایی داشته باشید نسبت به جناحهای فکری که در آمریکا وجود دارد نسبت به ایران، اتفاقات جدیدی که میافتد بحث مذاکرات هستهای پیش میآید، مذاکرات غیر هستهای و مباحث دیگر، با این پیش زمینه، با این آگاهی، با این اشرافی که شما پیدا میکنید میتوانید خودتان تحلیل کنید که چه اتفاقی دارد میافتد؟ چرا؟ چون محیط را میشناسید، چهرهها و جناحها را میشناسید، میتوانید بهتر تصمیم بگیرید برای اتفاقاتی که نیافتاده.
پژوهشی که انجام شده تعداد افرادی که شناسایی شدند 182 نفر شناسایی شدند، این 182 نفر افرادی بودند که به صورت تخصصی در حوزه ایران دارند کار میکنند یعنی مطلب ارائه دادند و پیشنهاد دادند که نسبت به ایران چکار باید بشود، 182 نفر در 104 مرکز. افراد را که پیشنهادات و متونی که اینها تولید کردند مطالعه کردیم به 4 گروه تقسیم میشوند این 4 گروه را من خدمت شما توضیح میدهم: گروه اول) تعدادشان 56 نفر است از 182 نفر. 31 درصد کل هستند.
عنوانی که برای گروه اول در نظر گرفتیم افرادی هستند که عنوان اینها را گذاشتیم Strategic engagement "خواهان تعامل راهبردی با ایران" هستند، این 56 نفر (31 درصد کل) خواهان تعامل راهبردی هستند.
"تعامل راهبردی" یعنی چه؟
یعنی اینکه معتقد هستند دولت آمریکا باید وجود جمهوری اسلامی را بپذیرد.
معتقد هستند که قدرت جمهوری اسلامی را هم دولت آمریکا باید بپذیرد.
منافع جمهوری اسلامی را هم باید بداند که وجود دارد و یکطوری باید به یک تعاملی با ایران برسد.
اینها چرا به این نتیجه رسیدند؟ چون ما سه گروه دیگری داریم که لزوماً این نتیجه را نگرفتند. چرا گروه اول، معتقد به تعامل راهبردی شده است؟ به این دلیل که، این نکته را میگوید؛ میگوید ما در این سی و چند سال روشهای متعددی را نسبت به ایران اعمال کردیم، براندازی، جنگ و کارهای دیگر، در عمل چه اتفاقی افتاد؟ در عمل جمهوری اسلامی سر جای خودش هست. معتقد هستند که بحث براندازی جمهوری اسلامی اتفاق نخواهد افتاد، چون اتفاق نخواهد افتاد معتقد هستند که برای اینکه آمریکا به منافع خودش در این منطقه برسد باید به یک نوع تعامل با ایران برسد.
معتقد هستند که آمریکا باید به قرارداد الجزایر پایبند باشد، قرارداد الجزایر چه بود؟ قراردادی بود که بین ایران و آمریکا امضاء شد که در نهایت افرادی که در سفارت آمریکا دستگیر شده بودند اینها بعد از امضای این قرارداد آزاد شدند. معتقد هستند که این قرارداد باید اجرا شود. حالا چرا اجرا نشده است؟ حالا یک نمونه؛ بند(1) قرارداد الجزایر چه بوده است؟ این را همه باید بدانیم، اگر نمیدانید این است که صدا و سیمای ما این بند(1) را اینقدر باید بگوید که از بچههای دبستانی ما بپرسیم که بند(1) قرارداد الجزایر چیست؟ باید بداند، ولی نمیداند! شما هم شاید نمیدانید.
بند(1) قرارداد الجزایر میگوید دولت آمریکا تعهد میکند که در امور داخلی ایران دخالت نکند! یعنی زمانی که میخواستند افراد آمریکایی را که دستگیر شده بودند در سفارت آمریکا آزاد بکنند، دولت ایران آمد شرط کرد، گفت که ما اینها را آزاد میکنیم ولی شما تعهد بکنید که دیگر در امور داخلی ما دخالت نکنید. دولت آمریکا هم پذیرفت که البته هیچ وقت اجرا نکرد، یعنی از همان روز بعد از قرارداد اینها در حوزههی رسانهای و حوزههی سیاسی هجمه ادامه پیدا کرد، فشار ادامه پیدا کرد، بحث براندازی و بودجه براندازی ادامه پیدا کرد. این گروه یک معتقد هستند که ما باید در نهایت آن قراردادی را که امضاء کردیم اجرا هم بکنیم؛ بند 1 آن را هم اجرا بکنیم. یعنی چه؟ یعنی ما نباید این حالت را داشته باشیم که دولت ایران تصور بکند ما دنبال براندازی هستیم.
چرا دولت ایران تصور میکند که آمریکاییها دنبال براندازی هستند؟ چرا به این تصور رسیده است؟ چون اینها بودجه براندازی دارند. سالیانه بودجه رسمی دارند، میلیونها دلار هزینه، در حوزه براندازی دارند. البته اینها نمیگویند براندازی، میگویند دموکراسی پورموشِن، "ترویج دموکراسی". که دیگر شما بهتر از بنده میدانید الآن در جلسات قبلی عرض کردیم اینها خودشان هم خیلی دموکراسی ندارند ولی بودجه دارند برای دموکراسی در ایران، کشوری که نسبت به خیلی از همپیمانان آمریکا مثل عربستان، مثل کشورهای دیگر مجاور ما، کوچکترین بویی از دموکراسی نبردهاند، اینها برای ترویج دموکراسی در این کشورها هیچ هزینهای ندارند ولی برای ایران هزینه دارند، بحثشان هم در نهایت بحث تغییر حکومت در ایران است.
این گروه اول نظرشان این است که تا زمانی که دولت آمریکا بودجه براندازی و پروژه براندازی دارد، پروژه تغییر حکومت ایران را دارد شما به یک تعامل واقعی با ایران نمیتوانید برسید. معتقدند دولت آمریکا باید از این مسیر راه خودش را عوض کند، این مسیر را ادامه ندهد.
اینها آدمهای علیهالسلامی نیستند این آقای توماس پکرینگ عرض کردم که در این گروه است نمونه آوردم این یک زمانی سفیر آمریکا در السالوادور بود، اوایل دهه 80، زمانی که نیکاراگوئه انقلاب شده بود، سفارت آمریکا در السالوادور مسئول رساندن پول و اسلحه به کانتراها بود، که مخالفین دولت نیکاراگوئه بودند و هزاران نفر را نیروهای همپیمان و متحد آمریکا در آن سالها در آنجا کشتند. آقای توماس پکرینگ هم آن زمان سفیر بود در آنجا. یعنی دستش به خون خیلی از مردم نیکاراگوئه آغشته است. چرا اینها به این نتیجه رسیدند؟ اینها بخاطر اینکه حالا آدم خوبی هستند یا اینکه معتقد به اصول اخلاقی هستند به این نتیجه نرسیدند، این مجموعه به این نتیجه رسیدند چون سیاستهای قبلی جواب نداده است. گروه اول میگوید شما اگر 5 سال پیش، 10 سال پیش متوجه میشدید این سیاست جواب نمیدهد الآن چه اتفاقی میافتاد؟ اگر این تقابل بین ایران و آمریکا وجود نداشت، آمریکا در عراق وضعیتش بهتر بود، آمریکا در افغانستان وضعیتش بهتر بود، آمریکا وضعیتش در سوریه بهتر بود اگر این تقابل بین ایران و آمریکا وجود نداشت. میگویند برای چه شما کشوری را که حکومت مردمی دارد، حکومت قدرتمند دارد، حکومت تأثیرگذار دارد، برای چه با این حکومت شما دائم دعوا دارید؟ به دولت میگوید؛ میگویند این سیاست، سیاستی است که جواب نداده است. معتقد هستند آن اتفاقی که در روابط بین آمریکا و چین افتاد اوایل دهه 70، آن اتفاق برای روابط ایران و آمریکا باید بیافتد. یعنی آن دعواها فیصله پیدا کند، بروند به سمت یک نوع تعامل. معتقد هستند عرض کردیم بحث براندازی که نباشد این هزینههایی که دولت آمریکا در حوزه تبلیغات میکنند VOA، رادیوی فلان و... اینها میگویند این هزینهها باید کم بشود. عرض کنم معتقد هستند که تا زمانی که طرف ایرانی احساس بکند که طرف آمریکایی میخواهد حکومت ایران را سرنگون بکند آن تعامل واقعی به آن نمیرسد که عرض کردیم در این مجموعه، شما هم این طیف سیاستمداران را دارید، یک مجموعههایی ما داریم در آمریکا، مثلاً یک تشکل مسیحی است که متعلق به گروه یک است، عنوان آن این است Friends Committee on National Legislation اینها یک گروه کویکِر هستند. کوییکِرها یک فرقه مسیحی هستند البته در درون مسیحیت کوچک هستند. از نظر کلامی اینها مخالف جنگ هستند یعنی جنگ خوب و بد ندارند، میگویند جنگ بد است. عرض کردیم یک فرقه کوچک هستند. اکثر قریب به اتفاق مسیحیها لزوماً مخالف جنگ نیستند، این فرقه خاص، اینها مخالف جنگاند. از لحاظ مالی هم وضعشان خوب است، جزء اولین گروههایی هستند که از اروپا و آمریکا مهاجرت کردند، اینها آمدند یک گروه لابی در واشنگتن ایجاد کردند، کار این گروه لابی این است که رصد میکند قوانینی را که وارد کنگره میخواهد بشود، قوانینی که بوی جنگ میدهد اینها مخالفت میکنند، چون قوانینی که نسبت به اینها در کنگره ارائه میشود معمولاً بوی جنگ میدهد اینها در عمل شدهاند لابی ایران. مخالفت میکنند با قوانین ضدایرانی در عمل. و نتیجه چه میشود؟ نتیجه این شده که، بعضی وقتها هم موفقاند. مثلاً ما موردی داشتیم چند سال پیش که یکی از نهادهای صهیونیستی در آمریکا (آیپک) آمده بود یک طرحی را داده بود به کنگره که بلوکه کند مسیر کشتیرانی ایران را، به این معنی که هر کشتیای که بخواهد وارد آبهای ایران شود این کشتی باید توسط کشتیهای جنگی آمریکا بازرسی شود. خب این کار که، کاری است که ممکن است منجر به جنگ شود، چون کشتی میخواهد بیاید و بدون جهت بخواهد بازرسی شود درگیری ایجاد میشود، این گروه نسبت به این قانون که میخواست تصویب شود وارد عمل شد و در نهایت آن طرح تصویب نشد. این یک مورد موفق اینها بود.
در این مجموعه عرض کردیم که چهرهها متعدد است، یک نمونهاش آقای رابرت گارد است که ژنرال ارتش آمریکا بوده و الآن بازنشسته است. یک نکتهای که باید نسبت به این گروه اول عرض کنیم این هست که افرادی که در این گروه هستند اینها اکثراً بازنشسته هستند. یعنی کسی را نداریم که الآن در دولت آمریکا کار دستش باشد یا نفوذ خیلی بالایی در دولت آمریکا داشته باشد و در نهایت متعلق به این گروه باشد.
گروه 2، عنوانشان این شده Punitive Non Engagement گروه اول دنبال "تعامل" بودند اینها دنبال "عدم تعامل" هستند، در واقع دنبال ادامه درگیری و دعوا هستند، یعنی جنبه فشار بیشتر، هجمه بیشتر دارد. از آن 182 نفر، تعدادشان 33 نفر است (18 درصد) شما میبینید که تعداد اینها نسبت به گروه اول تعدادشان کمتر است ولی نفوذشان لزوماً کمتر نیست.
این گروه دو در نهایت مجموعهای هستند که درون کشور به نومحافظهکار مشهور شدند. آقای جانبُلتُن، مایکل لدین، که خدمتتان عرض کردیم، یک چهرههای اینچنینی که در دولت فعلی آمریکا هم کم نفوذ نیستند. البته خیلی از اینها الآن سر کار نیستند، خیلی از اینها زمان بوش سر کار بودند. ولی شما میدانید در سیستم سیاسی آمریکا در حوزه سیاست خارجی اختلافهایی خیلی وقتها وجود دارد ولی مسیر اصلی یکی است. یعنی شما الآن در چند سال گذشته دولت دموکرات میآید ضد ایرانی است و دولت جمهوریخواه هم که میآید ضد ایرانی است. چون حزب سوم در آمریکا نداریم، در درون حزب دموکرات و در درون حزب جمهوریخواه ما جناح پیدا میکنیم که آن گروه اولی که عرض کردیم هم در جناح چپ حزب دموکرات هستند هم در جناحِ در اصطلاح میگویند (رئالیست)، واقعگرای حزب جمهوریخواه. این گروه اول.
گروه دوم ما، معمولاً اینها در حزب جمهوریخواه هستند، در حزب دموکرات معمولاً کمتر از گروه دوم داریم که عرض کردیم آقای جانبولتون این هم مثل آقای پکرینگ سفیر آمریکا در سازمان ملل بوده، پکرینگ زمان کلینتون سفیر بوده و ایشان زمان بوش پسر سفیر بوده، جانبولتون در گروه دوم هست. هر از چندگاهی هم، در مورد ایران صحبتهایی کرده بود.
این گروه دوم، معتقد هستند که دولت ایران باید سرنگون بشود. برخلاف گروه یک که پذیرفتهاند دولت ایران سرنگون شدنی نیست، حداقل تا آینده نزدیک، یا یک مدت؛ گروه دوم معتقد هستند که کار دولت آمریکا باید سرنگونی دولت ایران باشد! اینها اشاره میکنند به قانونی که، عرض کردیم گروه یک میگوید باید قانون الجزایر باید اجرا شود؛ گروه دوم میگوید قانونی که سال 2008 در آمریکا تصویب شد باید اجرا شود. دوستان میدانند سال 2008 کنگره آمریکا قانونی را تصویب کرد بر اساس این قانون، که رئیس جمهور موظف به اجرای آن است، رئیس جمهور هم قانون را امضاء کرده است، دولت آمریکا نباید اجازه بدهد به این که هیچ دولتی در خاورمیانه از اسرائیل قدرتمندتر شود. یعنی کار دولت آمریکا باید این باشد که باید رصد کند کشورهای خاورمیانه را و اجازه ندهد هیچ کشوری قدرتمندتر از دولت اسرائیل شود!
شما ببینید ایران از نظر وسعت خیلی بزرگتر از اسرائیل است و از نظر جمعیت خیلی بیشتر از جمعیت اسرائیل است و از نظر منابع، خیلی بیشتر منابع دارد. خیلی سخت است برای ایران که از اسرائیل جلو نیافتد.، دولت آمریکا موظف است که اجازه ندهد. شما میبینید که در حوزه هستهای و در حوزههای دیگر دولت آمریکا مانع ایجاد میکند یک بخشیاش اجرای همان قانون است!
گروه دوم، معتقد است این قانون باید اجرا شود، و مشکل را حکومت ایران میداند، این جمله مایکل لدین است درباره هستهای صحبت میکند، میگوید:
it’s all about the regime. Change the regime, and the nuclear question becomes manageable. Leave the mullahs in place, and the nuclear weapons directly threaten us and our friends and allies.
میگوید مشکل اصلی و بحث اصلی ما رژیم است. این دولت را عوض کنید، اگر دولت عوض شود آن وقت آن بحث هستهای دیگر قابل مدیریت است. مشکل بحث هستهای نیست، مشکل دولت است. میگوید مُلاها سر جای خودشان بمانند، آن وقت این بحث هستهای هم ما را تهدید میکند و هم دوستان و همپیمانانمان را تهدید میکند، پس بحث اینها براندازی هستند.
در این مجموعه گروه دوم، چهرههای نسبتاً جدیدتر و جوانترشان این آقای ایانبِرمَن(Ian Berman) است. در این حوزه تأثیرگذاری افکار عمومی داخل کشور اینها خیلی تأکید دارند یعنی آن بحث گروه یک را که شما میگویید بحث براندازی را نداشته باشید این ماهوارهها هم نسبت به ایران خیلی کمک نکنید، این ایده را در درون کشور ایران تقویت نکنید که دولت آمریکا دنبال براندازی است؛ اینها میگویند نه تنها باید آن فشارهای تبلیغاتی داشته باشیم و ادامه پیدا کند بلکه افزایش هم باید داشته باشد. این جمله آقای ایان برمن (Ian Berman) است. کجا هست؟ ایشان معاون یکی از این مراکز اتاق فکری شورای سیاست خارجی آمریکاست American foreign policy council ؛ که دولتی نیست، نهاد غیر دولتی است. این جمله اوست. میگوید
In the “struggle for hearts and minds", there is no more important battlefield than the Islamic Republic of Iran
میگوید در دعوا و جنگی که ما برای در دست گرفتن قلبها و اذهان داریم، اینها این را یک نوع struggle و تلاش و جهاد میدانند، برای اینکه تأثیرگذاری در افکار مردم داشته باشند، در قلبهای مردم تأثیر داشته باشند؛ میگوید جایی مهمتر از جمهوری اسلامی ایران نیست در این دعواهای فکری، در مباحث تأثیرگذاری در مباحث فرهنگی، جایی مهمتر از ایران نیست.
the ideological and political epicenter of global Sh’ia Islam
امّالقرای مرکز ایدئولوژی و سیاسی جهان تشیّع، مهمتر از این ما نداریم، یعنی اگر قرار است جایی هزینه شود همین ایران باید هزینه شود، در حوزههای فکری و در حوزههای عقیدتی.
آقای ایابِرمن 3- 4تا توصیه میکند که دولت آمریکا انجام دهد- چون وقتمان گذشته من یکی از آن را اینجا به عنوان نمونه عرض میکنم- ایشان یک کتابی دارد به نام "Tehran Rising, Iran's Challenge to United State"، "طلوع تهران، چالش ایران برای ایالت متحده"؛ در این کتابش ایشان این نکته را میگوید، چندتا راهکار میدهد که یکیاش این است، میگوید
The fallacy of the Iranian government as the sole source of Islamic knowledge.
دولت آمریکا باید در این حوزه کار کند که اجازه ندهد دولت ایران تنها مرجع اسلامی و دینی برای مردم باشد. این اجازه را نباید بدهد. یعنی دولت آمریکا باید برود به سمت مرجعسازی!! اینها متوجه شدند که مردم ایران یک درصد قابل توجهشان علاقمند به دین هستند و اینها را نمیشود یک شبه سکولار کرد! این را متوجه شدند.
چون یک بخشی از مردم ایران ممکن است دغدغه مذهبی داشته باشند، نگاه مذهبی داشته باشند و اینها را نمیشود یک شبه سکولار کرد، پس انتخاب بعدی چیست؟ حداقل اجازه ندهیم که حکومت مرجع دینی اینها باشد. فضاسازی کنیم، مرجع بتراشیم! آن آدمهای دینی را برایشان یک منابع دیگری، یک تعالیم دینی و اسلامی دیگری برای اینها ایجاد کنیم! چرا میخواهند این کار را بکنند؟ چون شما اگر مردمی داشته باشید که اینها مذهبیاند، بعد هم مرجع دینیشان حکومت ایران باشد، یا کسی که رابطهاش با حکومت ایران خوب است این باشد، چه اتفاقی میافتد؟ اینها میشوند حامی حکومت. چون اینها میخواهند ریشههای مردمی حکومت ایران را کم بکنند و کاهش دهند، چکار میکنند؟ میگویند این قشر مذهبی را برایشان یک مراجع دیگری پیدا کنید، یک منابع دیگر مذهبی داشته باشند! تهی کردن پشتوانه مردمی نظام اسلامی!
ببینید این جمله ایشان است؛
The fallacy of the Iranian government as the sole source of Islamic knowledge.
میگوید این نکته را باید دولت آمریکا جا بیاندازد که دولت ایران؛ تنها منبع اسلامی نیست، این یک حرف غلطی است. گفته که دولت ایران اصلاً نباید این اجازه را پیدا کند که یک مرجع دینی برای مردم باشد، حالا مردم داخل کشور یا خارج از کشور لزوماً اینجا مشخص نکرده است. دغدغهاش این است که شما در ایران یک حکومتی دارید که این حکومت پرچم دین بالا کرده است، چون پرچم دین دست حکومت است افرادی که دغدغه دین دارند از این حکومت خوششان میآید. میگوید این اتفاق نباید بیفتد.! این پرچم را که نمیتوانند از دستش بگیرند، پس چکار کنیم؟ یک پرچم دیگر آن طرف بزنیم! که مردم بروند به آن سمت.
شما نگاه بکنید یکی از افرادی که در این گروه دوم هست آقای ریچاردپرل است که شما متنهای ایشان را قبل از جنگ عراق میخوانید، دارد توجیه میکند که چرا ما برویم عراق را اشغال بکنیم؟ اصلاً صحبت از سلاحهای کشتار جمعیشان نمیکند، چه میگوید؟ میگوید زمانی که ما میرویم عراق را اشغال میکنیم عراق نفوذ داریم، حضور داریم، نجف میشود رقیب قم! بحث دعوای نجف و قم را میکند، در واقع آنجا دعوای نجف و قم است.
بله، یعنی اینها فهمیدند که چرا جمهوری اسلامی سی و چندسال سر جای خودش است؟ فهمیدند که چرا سر جای خودش هست. چون یکسری مردم درون کشور هستند که رأی میدهند، خب؛ این را فهمیدند که یک پشتوانه مردمی وجود دارد، حالا یکبار 60درصد رأی میدهند یکبار 70درصد رأی میدهند، پشتوانه مردمی وجود دارد. این دلیل اصلی است که جمهوری اسلامی باقی مانده است. اینها میگویند باید چکار کنیم؟ باید اجازه ندهیم این مرجعیت دینی برای اینها باقی بماند. آقای پرل میگوید که اگر ما بتوانیم یک پرچم دیگری در نجف ایجاد بکنیم این اصلاً مهمتر از سلاحهای کشتار جمعی است برای آقای پرل! این مهمتر است.